تکپارتی
تکپارتی دراکو مالفوی»»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توی جنگل نشسته بودی،زانو هات رو بغل کرده بودی و داشتی گریه میکردی توی جنگل ممنوعه بودی و هوا تقریبا تاریک بود. دراکو که برای قدم زدن اومده بود اونجا، با دیدن تو کاملا متوقف میشه یه حسی بهش دست میده که جتی خودش هم نمیدونه چیه،میاد تقریبا رو به روت وایمیسته،قبل از این که بخواد چیزی بگه،سرت رو بالا میاری دراکو چشمش به کبثدی روی صورتت میخوره،از جای کبودی معلومه که بخاطر سیلیه. دراکو حس میکنه چیزی توی وجودش فوران کرده با عصبانیت میگه:«کدوم....کدوم عوضی این کارو کرده؟» با چشمایی قرمز جواب میدی:«چرا باید برات مهم باشه مالفوی.» دراکو سریع کنارت میشینه و دستش بالا میاد تا کبودی رو لمس کنه اما دستش وسط راه متوقف میشه انگار میترسه اگه لمست کنه اذیت بشی میگه:«برای مهمه...همیشه مهم بوده...شاید قبلا نشون نمیدادم اما الان فرق داره...حالا خواهش میکنم بهم بگو کی این کار رو کرده.» با بغض میگی:«اون...اون..تئودور بود..»(جهت کمبود اسم) دراکو دستش رو مشت میکنه زمزمه میکنه:«گیرش میارم...چطور جرعت کرده...» تو شروع به گریه میکنی و اروم به بغل دراکو میری،دراکو هم بغلت میکنه
*روز بعد*
روز بعد توی راهرو ها تئودور رو میبینی با صورت کبود و دست پانسمان شده،به زور از کنارت رد میشه دراکو آروم میاد کنارت و در گوشت میگه:«هرکس جرعت کنه به چیزی که مال منه دست بزنه همین اتفاق براش میوفته » گونه ات رو میبوسه و دستت رو میگیره و باهم به سمت حیاط میرید....
پایانـ••
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر درخواستی داشتید بگید🌙🪄
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توی جنگل نشسته بودی،زانو هات رو بغل کرده بودی و داشتی گریه میکردی توی جنگل ممنوعه بودی و هوا تقریبا تاریک بود. دراکو که برای قدم زدن اومده بود اونجا، با دیدن تو کاملا متوقف میشه یه حسی بهش دست میده که جتی خودش هم نمیدونه چیه،میاد تقریبا رو به روت وایمیسته،قبل از این که بخواد چیزی بگه،سرت رو بالا میاری دراکو چشمش به کبثدی روی صورتت میخوره،از جای کبودی معلومه که بخاطر سیلیه. دراکو حس میکنه چیزی توی وجودش فوران کرده با عصبانیت میگه:«کدوم....کدوم عوضی این کارو کرده؟» با چشمایی قرمز جواب میدی:«چرا باید برات مهم باشه مالفوی.» دراکو سریع کنارت میشینه و دستش بالا میاد تا کبودی رو لمس کنه اما دستش وسط راه متوقف میشه انگار میترسه اگه لمست کنه اذیت بشی میگه:«برای مهمه...همیشه مهم بوده...شاید قبلا نشون نمیدادم اما الان فرق داره...حالا خواهش میکنم بهم بگو کی این کار رو کرده.» با بغض میگی:«اون...اون..تئودور بود..»(جهت کمبود اسم) دراکو دستش رو مشت میکنه زمزمه میکنه:«گیرش میارم...چطور جرعت کرده...» تو شروع به گریه میکنی و اروم به بغل دراکو میری،دراکو هم بغلت میکنه
*روز بعد*
روز بعد توی راهرو ها تئودور رو میبینی با صورت کبود و دست پانسمان شده،به زور از کنارت رد میشه دراکو آروم میاد کنارت و در گوشت میگه:«هرکس جرعت کنه به چیزی که مال منه دست بزنه همین اتفاق براش میوفته » گونه ات رو میبوسه و دستت رو میگیره و باهم به سمت حیاط میرید....
پایانـ••
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر درخواستی داشتید بگید🌙🪄
- ۳۶۶
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط